English

به سایت رسمی کیومرث سپهری خوش آمدید

وکیل پایه یک ؛ کارشناس ارشد حقوق ؛ کارشناس رسمی دادگستری

هوالعليم


مبانی تعيين اجرت المثل از ديدگاه قانونی و فنی ( کارشناسی )


نوشته: کیومرث سپهری


مقدمه:

يكي از اختلافات مردم كه بخاطر آن به دادگاهها مراجعه مي نمايند ، موضوع عوض منافع املاك و اموالي است كه يك طرف دعوي ، طرف ديگر را از آن محروم نموده است و معمولاً تحت عنوان « اجرت المثل » مطرح مي گردد ، كه حجم زيادي از دعاوي را بخود اختصاص مي دهد ، و در اين دعاوي نيز نقش كارشناس در تعيين ميزان اجرت المثل از اهميت اساسي برخوردار مي باشد و شايد بتوان گفت كه مهمترين نقش در اينگونه پرونده ها بعهده كارشناس است ، زيرا منظور خواهان از طرح دعوي و مطالبهء حق ، مبلغي است كه آن مبلغ را كارشناس تعيين مي نمـايد و نقش دادگاه در تعيين آن معمولاً كم رنگ است ، بنابراين مي توان گفت كه نبض دعوي و پرونده بنوعي در دست كارشناس است ، از اينرو با توجه به اهميت قضيه جـا دارد كـه مورد مداقه و بررسي بيشتر قرار گيرد كه از نظر احقاق حق ، عدالت واقعي اجراء گردد و از طرف ديگر از نظر وجداني و شرعي مسووليتي متوجه كارشناس نباشد ، و اين مقاله با اين نيت و ديدگاه به رشته تحرير درآمده است كه چگونه مي توان به اين عدالت و قناعت وجداني دست يافت و از تضييع حق طرفين جلوگيري كرد . اميدوارم كه اين مختصر مفيد و موثر واقع شده و صاحبنظران در تكميل و ادامه آن خوانندگان را از علم خود محروم ننمايند .


طرح موضوع:

در بسياري از پرونده هاي مربوط به دعاوي اجرت المثل ، دادگاهها معمولاً بطور كلي تعيين اجرت المثل را بعهدهء كارشناس مي گذارند ، بدون اينكه چگونگي آنرا در دستور خود قيد كنند مثلاً برآورد اجرت المثل ده سالهء خانه اي مسكوني از 1/1/1370 تا 1/1/1380 از كارشناس مربوطه خواسته مي شود ، حال كارشناس منتخب صرفنظر از مسائلي چون مساحت ساختمان ، تاسيسات و منصوبات آن ، موقعيت ملك در شهر يا محل وقوع آن و مسائلي از اين قبيل كه اموري فني و تخصصي رشتهء مربوط مي باشد ، آيا ملاك برآورد اجرت المثل را از نظر ريالي بايد نرخ زمان كارشناسي قرار دهد ، يعني مثلاً اجرت المثل ده ساله را بر مبناي اجرت المثل زمان حاضر قرار دهد يا نرخ زمان تصرف و استفاده را ، مثلاً سال 1370 بر اساس اجاره بهاء همان سال و 1371 را نيز همچنين و … 0 اين مساله در دعاوي كه اجرت المثـل بـراي مـدت زيادي مورد مطالبه قرار گرفته است ، بسيار بيشتر رخ مي نمايد مثل اينكه خواستهء خواهان اجرت المثل چندين هكتار زمين مزروعي در مدت 25 سال گذشته باشد . از طرف ديگر وجود تورم ساليانه قضيه را بيشتر با اهميت مي نمايد ، و اينكه در تعيين اجـرت المثل چـه ديدگاهي را حاكم بدانيم نتيجه كار بسيار تفاوت مي كند . در اين نوشتار سعي بر آن شده كه مباحثي مطرح شود كه با توجه به مستندات قانوني و فقهي و عقلي راه گشاي عملي باشد ، و براي كارشناسان محترم رشته هاي مختلف و ديگر دست اندر كاران قضيه قابل استفاده باشد .


مباني و منابع مسووليت مدني:

طبق يك اصل كلي كه مورد تاييد عقل و شرع و حقوق مي باشد ، هر كس باعث ورود زياني به ديگري شود ، ملزم به جبران آن خسارت مي باشد و عامل زيان ، در مقابل زيانديده مسوول و پاسخگو مي باشد و به اصطلاح در مقابل وي مسووليت دارد . در قرآن كريم آيات زيادي وجود دارد كه مي توان از آنها مسووليت و لزوم جبران خسارت و ممنوعيت ايراد خسارت وضرر به ديگران را استنباط كرد ، از جمله آيه شريفهء 194 از سورهء مباركهء بقره كه مي فرمايد : « فمن اعتدي عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدي عليكم » پس هر كس بجور و ستمكاري به شما دست دراز كند او را بمقاومت از پاي در آوريد بقدر ستمي كه به شما رسيده است . همچنين دستور آيهء 29 از سورهء نساء مبني بر « يا ايها الذين آمنوا لا تاكلو اموالكم بينكم بالباطل الاتكون تجاره عن تراض » أي اهل ايمان مال يكديگر را بناحق نخوريد مگر آنكه تجارتي از روي رضا و رغبت كرده باشيد ( و سودي بريد ) … ميتواند منشأ بسياري از الزامات قراردادي ( عهدي ) وغيرقراردادي(قهري)باشد و نيز از آيهء 233 سورهء مباركهء بقره كه مي فرمايد « لا تضار و الده بولدها و لا مولود له بولده » . ممنوعيت ضرر زدن به ديگران مقرر گرديده است و آيه گرچه در باره پدر و مادر است ولي خصوصيت پدر و مادري در اين حكم تاثيري ندارد . (1) طبـق « قــاعدهء لا ضــرر » كــه يكـي از قـواعد فقهي و مترقي است و از حديث نبوي « لاضرر و لا ضرار في اسلام » استخراج گرديده است ، بر اساس يك تفسير ، هيچ ضرر و زياني نبايد بدون تدارك بماند و هركس به ديگري ضرري برساند ، موظف است آنرا تدارك و جبران نمايد و ضرر غير متدارك در اسلام وجود ندارد و شارع مقدس از ضرر غير متدارك نهي مي فرمايد . بموجب قاعدهء اتلاف ، تلف مال غير موجب مسووليت است و شخص مباشر تلف ملزم به جبران عمل زيانبار خود مي باشد ، حـال موضوع تلــف ممكـن اســت عيـن مال باشد يا منافع آن .

بر اساس قاعدهء تسبيب نيز هركس سبب تلف مالي را ايجاد نمايد گرچه شخصاً و بطور مستقيم در تلف وخسارت دخالت نداشته باشد ، مسوول و ضامن است .

طبق اصل چهلم قانون اساسي ، هيچكس نمي تواند اعمال حق خويش را وسيلهء اضرار به غير يا تجاوز به منافع عمومي قرار دهد و با توجه به مادهء 30 قانون مدني هرمالكي نسبت به مايملك خود حق هر گونه تصرف و انتفاع دارد مگر در مواردي كه قانون استثناء كرده باشد . بنابراين هيچكس حق ندارد مالك را از استفادهء از اموال خود محروم نمايد .

بموجب مادهء 303 همان قانون : كسي كه مالي را من غير حق دريافت كرده است ضامن عين و منافع آنست اعم از اينكه بعدم استحقاق خود عالم باشد يا جاهل . و مادهء 315 قانون مدني نيز غاصب را مسوول هر نقض و عيبي دانسته است كه در زمان تصرف او بمال مغصوب وارد شده باشد هرچند مستند به فعل او نباشد . و غصب هم استيلاء بر حق غير است بنحو عدوان و اثبات يد بر مال غير بدون مجوز هم درحكم غصب مي باشد ( مادهء 308 قانون مدني ) . و مادهء 328 همان قانون در مورد اتلاف مقرر كرده است : هر كس مال غير را تلف كند ضامن آنست و بايد مثل يا قيمت آنرا بدهد اعم از اينكه از روي عمد تلف كرده باشد يا بدون عمد و اعم از اينكه عين باشد يا منفعت و اگر آنرا ناقص يا معيوب كند ضامن نقص قيمت آن مال است. بعلاوه هر كس سبب تلف مالي بشود بايد مثل يا قيمت آنرا بدهد واگر سبب نقص يا عيب آن شده باشد بايد ازعهدهء نقص آن برآيد ( مادهء 331 ) .

همچنين مادهء يك قانون مسووليت مدني مصوب133 صدمه و خسارت به حقوق ديگران درنتيجهء عمد و بي احتياطي را موجب مسووليت دانسته و مرتكب را مكلف به جبران نموده است .

مادهء يك قانون مسووليت مدني:

« هركس بدون مجوز قانوني عمداً يا در نتيجهء بي احتياطي بجان يا سلامتي يا مال يا آزادي يا حيثيت يا شهرت تجارتي يا به هرحق ديگر كه موجب ضرر مادي يا معنوي ديگري شود مسوول جبران خسارت ناشي از عمل خود ميباشد » .

با توجه به مباني فوقاولأ: هر نوع خسارت به عين اموال يا تفويت منافع آن اموال بايد جبران شود و اصولاً نبايد هيچ ضرري بدون تدارك و جبران بماند. ثانیأ: فرقي نمي كندكه ضرر و خسارت بطور مستقيم بوسيلهء فاعل و عامل وارد شده باشد يا بطور غير مستقيم و بوسيلهء ايجاد زمينه و به اصطلاح بنحو تسبيب . اما بحث اصلي درمورد چگونگي جبران خسارت مي باشد .


چگونگي جبران ضرر و تعيين اجرت المثل

از نظر تئوري لزوم جبران ضرر و اينكه هر نوع ضرري بايد جبران شود ، هم درحقوق اسلام و هم درحقوق ايران ( كه بيشتر بر مبناي حقوق اسلام مي باشد ) و شايد بتوان گفت كه از پيشرفته ترين نظامهاي حقوقي دنياست و قواعد مترقي آن كه در واقع از قرنها پيش تدوين گرديده است ، و حقوقدانان اسلامي مباحث دقيق و ظريفي مطرح نموده اند ، اما از نظر مسائل عملي قضيه ، يعني اينكه ضرر و زيان وارده و منافع تفويت شده چگونه بايد جبران شود ، موضوع آنچنان مورد بحث و مداقه قرار نگرفته است البته بسياري از مسائل و مشكلات ناشي از وضعيت اقتصادي جهان امروز و وجود پديده هايي همچون تورم و كاهش ارزش پول و وسيلهء مبادله قرار گرفتن پول و ملاك تعيين ارزش اقتصادي قرارگرفتن كالاها بر اساس آن است .

با اين وجود خوشبختانه با توجه به مباني و قواعدي كه ذكر گرديد به آساني نحوهء جبران خسارت نيز بخوبي بدست مي آيد و آن جبران كامل ضرر و به اصطلاح به نرخ روز مي باشد ، دلايل اين امر بدين قرار است :

الف: عقل سليم حكم مي نمايدكه خسارت وضرربطوركامل جبران شودو اصل براين است كه بنحوي عمل شود كه منافع برگردد ، اما چون اين موضوع معمولاً امكانپذير نيست پس ناچاراً بايد بنحو ديگري جبران شود ( البته با فرض اينكه خواهان – متضرر و زيانديده – در ايجاد ضـرر و تـلـف نقشي نداشته است ) و اين امر يك موضوع بديهي است و درچنين مواردي از نظر عقلي و استنباطي درجهء اول هميـن حكـم بـه ذهن متبادر مي گردد نه حكم و طريق ديگر و بايد ارزش مبادله أي مال يا حق تلف شده ، پرداخت شود .

ب: خداوند متعال در قرآن كريم فرموده است : « لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط » ( آيه 25 سورهء حديد ) . همانا ما پيامبران خود را با ادله و معجزات ( به خلق ) فرستاديم و بر ايشان كتاب و ميزان عدل نازل كرديم تا مردم به راستي و عدالت گرايند . يكي از شوون پيامبران ‌برقراري عدالت و قســط است ، و عدل و قسط نيز در اين است كه هر چيزي در جاي خود باشد ، در موضوع بحث نيز منفعتي كه تلف شده است بايد برگردد و صاحب حق بتواند به همان ميزان از آن بهره ببرد ، و دادگاه نيز كه كار قضاوت كه از شوون پيامبران است انجام مي دهد ، بايد در اين راستا گام بردارد ، پس كارشناس نيز مي بايستي بگونه أي عمل نمايد كه اين امر تحقق پيدا كند .

ج: طبق قاعدهء لاضرر ، هيچ ضرر ناروائي نبايد بدون جبران بماند و به اصطلاح ضرر بدون تدارك و جود ندارد و نفي گرديده است ، بديهي است اگر اجرت المثل به نرخ روز تعيين نگردد ، ( با توجه به وضعيت اقتصاد و مسائل پولي و مالي امروزين ) قسمتي از ضرر و زيان وارده بدون تدارك باقي خواهد ماند .

د: در مقولهء غصب ( موضوع مواد 308 الي 327 قانون مدني ) طبق آموزه هاي اسلامي كه مبناي قانون مدني نيز مي باشد ، غاصب به شديد ترين وجه مواخذه و بازخواست مي شود (2) ( الغاصب يوخذ باشق الاحوال ) يكي از مواردي كه غاصب بايد پاسخگو باشد در مورد منافع مال يا حق مغصوب است ، كه بايد آنرا بطور كامل جبران نمايد ، همچنانكه اگـر مال را تلف كرده باشد مثل آن موجود نباشد بايد قيمت زمان تاديه را پرداخت نما يد (3) كه صاحب مال بتواند معادل مال تلف شده را بدست آورد ، در مورد منافع نيز قيمت روز را بايد پرداخت نمايد كه با منافع تفويت شده كه حق صاحب آن بوده است ، برابري نمـايد . بديهي است در غير اين صورت نه تنها از غاصب سختگيري نشده است ، بلكه ارفاقهاي زيادي هم دربارهء او صورت گرفته است .

مادهء 230 قانون مدني در اين زمينه گرچه حكم صريحي ندارد ، و ظاهراً در مقام بيان حكم صرف جبران منافع مال مغصوب توسط چند غاصب بوده است ، ولي با توجه به مواردفوق،در اين راستا قابل تفسير و استناد است ، مادهء مذكور مقرر مي دارد : نسبت به منافع مال مغصوب هر يك از غاصبين باندازه منافع زمان تصرف خود و ما بعــد خود ضـامن است اگر چه استيفاء منعت نكرده باشد ، ليكن غاصبي كه از عهده منافع زمان تصرف غاصبين لا حق برآمده است ، مي تواند به هريك نسبت به زمان تصرف او رجوع كند .

مادهء 337 قانون مدني نيز حتي اگر با رضايت صاحب مال ، از ملك و اموال او استفاده شده باشد ، استفاده كننده را ملزم به پرداخت اجرت المثل مي نمـايد، بيان ماده اينگونه است كه : هرگاه كسي بر حسب اذن صريح يا ضمني از مال غير استيفاء منفعت كند ، صاحب مال مستحق اجرت المثل خواهد بود .

ه: چنانچه تعيين اجرت المثل بر اساس نرخ روز نباشد ، در واقع نتيجهء آن تشويق غاصبين و تضييع كنندگان حقوق ديگران مي باشد ، و اين امر نتيجه أي جز ضربه به امنيت اجتماعي و اقتصادي و نهايتاً كاهش سرمايه گذاري و كاهش اشتغال و توليد ، و رواج بي اعتمادي و تشويق افراد به عدم همكاري و فعاليت جمعي و شراكتي و گرايش به مشاغل انفرادي وتصدي گري وخدماتي و تورم زا بجاي مشاغل توليدي و اشتغالزا نخواهد داشت ، و از نظر حقوقي نيز تفسيري جز دارا شدن ناعادلانه و اكل مال به باطل ندارد كه قطعاً اين نتيجه مطلوب هيچ فرد و جامعه أي نمي باشد .


پی نوشت:

1- دكتر محمدي ـ ابوالحسن ـ قواعد فقه ـ نشر يلدا ـ صفحهء 170

2- محمد پور ـ اسكندر ـ تحليل قضائي ازقوانين جزائي ـ انتشارات گنج دانش سال1372 صفحهء 88

3- دكتــركـاتوزيان ـ ناصرـ دورهء مقدماتي حقوق مدني ،وقايع حقوقي ـ انتشارات شركت سهامي انتشارات سال 1379 ص 216


منابع مورد مطالعه و مورد استفاده:

الف . قوانين

1. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران

2. قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني

3. قانون آئين دادرسي مدني سابق

4. قانون صدورچك و اصلاحيه هاي آن .

5. قانون مدني

6. قانون مسووليت مدني

ب . ساير منابع

1. قرآن كريم ـ ترجمه مهدي الهي قمشه أي

2. بازگير ـ يداله ـ قواعد فقهي و حقوقي در آراي ديوانعالي كشور ـ نشر دانش نگار سال 1381

3. دكتر بهرامي احمدي ـ حميد ـ سوء استفاده از حق ، مطالعه تطبيقي در حقوق اسلام و ديگر نظامهاي حقوقي ـ انتشارات اطلاعات ـ سال 1370

4. تاجميري – مير تيمور – فرهنگ عبارات و اشارات حقوقي - انتشارات آفرينه – سال 1377 ص 148

5. دكتر جعفري لنگرودي ـ محمد جعفر ـ مجموعه محشي قانون مدني ( علمي ـ تطبيقي ـ تاريخي ) ـ انتشارات گنج دانش سال 1379

6. امام خميني(ره)ـ آيت الله العظمي روح الله ـ تحرير الوسيله ـ جلد دوم ـ دفتر انتشارات اسلامي سال 1366

7. دكتر شريعتي باقري ـ محمد جواد ـ مقالهء « اتلاف و غرور » ترجمهء ـ مجلهء حقوقي و قضائي دادگستري شماره 33 زمستان 1379

8. دكتر شهيدي ـ مهدي ـ سقوط تعهدات ـ ناشر كانون وكلاء سال 1373

9. دكتر كاتوزيان ـ ناصر ـ حقو ق مدني ، ضمان قهري ـ مسووليت مدني ، ناشر كتابفروشي دهخدا ـ سال 1362

10. دكتركاتوزيان ـ ناصر ـ حقوق مدني ، وقايع حقوقي ، ناشر شركت سهامي انتشار سال 1379

11. دكتركاتوزيان ـ ناصر ـ عدالت قضايي گزيــدهء آراء ، نشردادگستر ـ 1378

12. دكتر كاشاني ـ سيد محمود ـ مقالهء « مباني حقوقي و مقررات بهره وزيان دير كرد » مجلهء كانون وكلاء شمارهء پياپي 176 (شمارهء 7 جديد ) فروردين 1381

13. دكتر محقق داماد ـ سيد مصطفي ـ قواعد فقه بخش مدني 1 ـ نشر علوم اسلامي 1363

14. دكتر محقق داماد ـ سيد مصطفي ـ قواعد فقه بخش مدني 2 ـ انتشارات سمت سال 1373

15. محمد پور ـ اسكندر ـ تحليل قضائي از قوانين جزائي ( سلسله مباحث مشورتي قضات دادگاههاي كيفري تهران ) انتشارات گنج دانش سال 1372

16. دكتر محمدي ـ ابوالحسن ـ قواعد فقه ـ نشر يلدا ـ سال 1372

17. آيت اله موسوي بجنوردي ـ سيد محمد ـ قواعد فقهيه ـ نشر ميعاد ـ سال 1372

18. نوبخت ـ يوسف ـ انديشه هاي قضائي ـ انتشارات كيهان ـ سال 1376


نقدي برمقاله مباني تعيين اجرت المثل از ديدگاه قانوني وفني


نوشته: فرامرز زماني سليمي


معاون دادسراي انتظامي کانون كارشناسان تهران


در صفحه 31 نشريه كارشناس شماره 43(دوماهنامه مهر وآبان سال 1382) مقاله اي تحت عنوان تعيين اجرت المثل از ديدگاه قانوني وفني (كارشناس) به قلم آقاي كيومرث سپهري درج گرديده است كه به طور خلاصه متضمن بيان اين مطلب مي باشد كه آقايان كارشناسان در مقام تعيين اجرت المثل اموال واشياء به طور كلي ، مي بايد كل اجرت المثل مورد مطالبه را به نرخ روز تعيين نمايند . نظربه اينكه تفهيم مقاله مذكور علي الاطلاق با اصول وقواعد حقوقي سازگار نبوده واعمال آن به نحوي مندرج در مقاله مي تواند موجب وموجد بي عدالتي ودر مواردي داراشدن غير عادلانه ، براي افرادي گردد ضروري دانستم به طور اختصار تبيين وتوجيه موضوع مطالبي را به رشته تحرير در آورم كه توجه به آن به خصوص كارشناسان محترم دادگستري را از بسياري لغزشهاي ناخواسته وغير منصفانه مصون مي دارد :

براي روشن شدن مطلب ذكر چند نمونه عملي مطالبه اجرت المثل مفيد خواهد بود:

الف) شخصي اتومبيل پيكان مدل 1375 خود را در سال 1376براي تعمير در اختيار يكي از تعميرگاههاي مجاز قرار ميدهد ، در اثر بي توجهي وعدم مراقبت لازم متصدي ومدير تعميرگاه ، كارگرمشغول در كارگاه اتومبيل را از محل خارج كرده وبه بهانه آزمايش فني متواري مي گردد ومدتي بعد معلوم مي شود در مسير عزيمت به شهرهاي شمالي كشور به دره سقوط كرده واتومبيل مذكور از حيزانتفاع خارج شده است .

صاحب اتومبيل معدوم شده با طرح دعوي به طرفيت مدير ومسئول تعميرگاه وبا ادعاي اينكه به علت بي توجهي در نگهداري ومراقبت اتومبيل مشتري وتجويز خروج آن توسط كارگري كه صلاحيت كافي اورا احراز نكرده بوده از باب تسبيت مطالبه قيمت حين الاداء را مي نمايد . بديهي است در اين دعوي در فرض ارجاع امر به كارشناس بايد بالاترين قيمت زمان رسيدگي رابا لحاظ مدل اتومبيل ومشخصات كلي آن تعيين نمايد .

ب) در همان مثال بالا بعد از متواري شدن كارگر تعميرگاه در فاصله 6 ماه ، اتومبيل پيكان در يد كارگر متصرف شنايائي وبه مالك مسترد مي شود اين بار مالك مذكور براي اجرت المثل 6ماه به طرفيت متصدي تعميرگاه به جهت سهل انگاري ومسامحه در حفظ اتومبيل مشتري وتبديل يدازاماني به يد ضمان آور طرح دعوي مي نمايد . در اين مورد چنانچه دادگاه قرار ارجاع امر به كاشناسي را صادر كرده باشد كارشناس منتخب مكلف است اجرت المثل شش ماهه في المثل خرداد سال 76 لغايت آذر همان سال را به نرخ مرداد همان سال تعيين كند (متوسط اجرت المثل ايام مورد مطالبه) اين نحوه تعيين اجرت المثل در صورتي است كه بر اساس نرخ تورم وقيمت كالاها وخدمات از تاريخ خرداد الي آذرماه ، اجاره اتومبيل روند روبه رشد داشته است در غيز اين صورت اقدام صحيح در تعيين اجرت المثل ايام مورد مطالبه آنست كه كارشناس نرخ هر ماه را با توجه به نوسانات همان ماه تعيين وكل آن را به عنوان اجرت المثل استحقاقي خواهان اعلام نمايد . في المثل اجرت المثل ماههاي خرداد ، تير ،مردا ، شهريوربه علت تقاضاي بيشتر ومقتضيات محلي به مراتب بيشتر از اجرت المثل ماههاي مهر ، آبان وآذر مي باشد كه تقاضا براي كرايه اتومبيل در محل كمتر بوده است در اين مثال تعيين اجرت المثل به نرخ روز رسيدگي كه ممكن است در بهمن ماه همان سال صورت گرفته باشد با فرض افت شديد نرخ گرايه اتومبيل به جهت كاهش تقاضا عادلانه نخواهد بود .

پ) سازنده ساختماني به طور اشتباه در اثر پياده كردن نادرست موقعيت استقرار ثبتي زمين در پلاك ثبتي مجاور احداث بنا مي نمايد . ده سال بعد از وقوع اشتباه مذكور وتصرف سازنده ، مالك پلاك ثبتي مذكور با طرح دعوي خلع يد ، اجرت المثل ايام تصرف ده سال را مطالبه مي نمايد . با فرض وجود تورم مستمر ساليانه وافزايش اجرت المثل هر سال چنانچه اجرت المثل سال اول تصرف به قرارماهيانه ده هزار تومان واجرت المثل سال دهم به قرار ماهيانه يكصدهزار تومان باشد ،

بر اساس نظريه نگارنده مقاله كارشناس مي بايد اجرت المثل ايام ده ساله را بر اساس نرخ روز رسيدگي براي كل مدت تعيين نمايد كه رقمي معادل 12 ميليون تومان خواهد بود .

12000000 =1000000 *120 ماه كه با مفهوم مقررات قانوني از جمله مواد 320و322 قانون مدني وضرورت پيگري منصفانه در تعيين خسارت كه امري نسبي وتابع موقعيت مكاني وزماني است سازگارنبوده وعرف هم چنين نحوه محاسبه خسارات را تائيد نكرده وعادلانه نمي داند .

د رتعين ارزش سال معدوم شده بر اساس مقررات ماده 317 قانون مدني وساير مقررات قانوني چنانچه مال مغصوب در يد غاصب ويا در يد كسي كه بدون اذن يا خلاف قرارداد وقانون يد او اماني شناخته نمي شود معدوم شده باشد تعيين بالاترين قيمت (حين الاداء) به عنوان ارزش مالي معدوم منطبق با اصول وقواعد عرفي وموازين قانوني است . ليكن د رتعيين اجرت المثل ايام تصرف ويا ايامي كه عملاٌ به جهت فعل يا ترك فعل طرف دعوي مالك استحقاقي مطالبه اجرت المثل را پيدا مي كند تعيين اجرت المثل متوسط ايام مورد مطالبه به عنوان قاعده متعارف ومتداول ومنطقي ومصفانه مورد قبول وعملكرد به نظر ميرسد مضابطه تعيين ضابطه درمقاله مورد بحث با اين قاعده سازگار ندارد .

هوالعليم


پاسخ ‹‹نقد››‌ مقاله مباني تعيين اجرت المثل از ديدگاه قانوني وفني (كارشناسي)


نوشته: کیومرث سپهری


در مورد مقاله ي اينجانب تحت عنوان مباني تعيين اجرت المثل از ديدگاه قانوني وفني (كارشناسي) منتشر شده در شماره 43 مجله كارشناس از سوي جنال آقاي فرامرز سليمي معاون محترم دادسراي انتظامي كانون كارشناسان تهران مورد نقد واقع شده است واين نقد در شماره 45 مجله در صفحه 27 به چاپ رسيده است با توجه به مطالب مطروحه در آن نقد ، ناچار به توضيحاتي هستم ، اميدوارم كه اين توضيحات ونقد ارائه شده واصل مقاله براي خوانندگان ، خصوصاٌكارشناسان محترم وحقوقدانان مفيد باشد وخود داوري عادلانه انجام دهند .


در ابتدا از خوانندگان محترم تقاضا دارم ، اصل مقاله را يك بار ديگر مرور نمايند(هر چند مجله شماره 43متأسفانه ظاهراٌ شمارگان آن بسيار كم بوده ودر دسترس بسياري از كارآموزان وكارشناسان محترم قرار نگرفته است) كه اصول كلي آن را در ذهن داشته باشند وهمچنين در مقاله داوري وعمل نيز بتوانند از آن روش عادلانه تر را برگيرند .

واما چند مطلب كوتاه در جهت ايضاع قضيه واقناع وجداني خوانندگان:

1- ناقد محترم در مقدمه نوشتار خود مفاداٌ عنوان فرموده اند كه چيزي كه از مقاله استشعار واستفهام مي شود به اصول وقواعد حقوقي سازگار نبوده واعمال آن موجب بي عدالتي ودارا شدن ناعادلانه ونهايتاٌ موجب لغزش وانحراف غير منصفانه مي گردد ….. در پاسخ بايد گفت : اولاٌ در مقاله به كمك اصول عقلي ومنطقي به اثبات رسيدكه تمام ضرر وارده جبران شود . ثانياٌ مستندات قرآني وفقهي واصولي وقانوني قضيه به طور خلاصه ومفيد با استفاده از معتبرترين منابع فقهي وحقوقي بيان گرديده است . ثالثاٌ عدالت مگر چيست ، آيا امري كه مطابق استنباط ها وسليقه ي مانباشد ناعادلانه است . يا عادلانه آن است كه موضوعات واحكام را بر پايه مستندات محكم قرآني ومسلمات فقهي ودكترين صحيح حقوقي بدست آوريم ؟ مگر عدالت اجراء صحيح قواعد حقوقي نيست ؟ مگر عدل آن نيست كه هر چيز در جاي خود قرار گيرد ؟ آيا اگر منافع تقويت شده به طور كامل از سوي غاصب ومتلف جبران شود عين عدالت نمي باشد؟ رابعاٌ ناقد محترم هيچ مستند وقاعده واصلي را براي اثبات نظريه خود ارائه نفرموده اند ، به صرف گفته نمي توان موضعي را اثبات يا رد كرد .

2- ناقد محترم مثالهائي ذكر كرده ونتايجي بدست داده است ، ودر مورد تلف عين مال ، لزوم پرداخت بالاترين قيمت را پذيرفته است ، اما در مورد اجرت المثل ، بدون اينكه استناد قانوني ذكر نمايد ، لزوم تعيين آنر براساس زمان تلف واستفاده آن بوسيله خوانده دعوي (زيان رساننده ومقصروغاصب) اعلام فوموده اند ، حال بايد پرسيد ، چه تفاوتي بين عين مال ومنافع آن ، از منظر اين بحث وجود دارد كه به روش ديگر عمل نمائيم ، دليل اين دوگانگي كدام آيه قرآن يا اصل وقاعده مسلم فقهي يا كدام نص قانوني ويا حتي تفسير ودكترين حقوقي است ؟ نگارنده محترم هيچ اشاره اي نفرموده اند ، البته چون وجود دارد .آيا اگر اجرت المثل ملكي در 25 سال گذشته به طور مثال 100000 ريال بوده است ومتصرف حالا بايد جبران نمايد ، بايد همان يكصدهزار ريال را پرداخت نمايد ، يا بايد به نرخ عدلانه زمان حاضر مثلاٌ1000000 ريال ، آيا كسي ملكي با نرخ ده هزار ريال به وي اجاره مي دهد ؟ قطعاٌ كه نمي دهد ، از طرف ديگر مي توان گفت يك ميليون ريال فعلي همان يكصد هزار ريال آن زمان است كه خوانده از آن استفاده كرده يا آنر تلف كرده است وموجب شده است مالك از آن محروم بماند .

3- از طرف ديگر ناقد محترم بعضي مسائل فني كارشناسي (مثل كاهش تقاضاي كرايه اتومبيل مثلاٌ در ماههاي پائيز سال) را با مباني حقوقي وقانوني قضيه علي الظاهر در هم آميخته است ، در حالي كه آن مسائل ارتباطي به ديدگاه چگونگي تعيين اجرت المثل از سوي كارشناس (موضوع اصلي بحث مقاله) ندارد ، وبحثي نيست كه كارشناس بايد واقعيات عملي را در زمان اظهار نظر در نظريه خود لحاظ نمايد . همچنانكه فصل بهار وتابستان اصولاٌ فعاليت بيشتر است واين امور دقايق وظرافتهاي فني كارشناسي است كه يكي از علل ارجاع موضوع پرونده به كارشناس ، امثال همين قضايا مي باشد .

4- نقد كننده محترم تعيين اجرت المثل براساس واقعيات روز وزمان رسيدگي را با ذكر مثال تصرف ملك در طول 5 سال ، خلاف مقررات قانوني از جمله مواد 320و 322 قانون مدني دانسته اند…، در حالي كه اولاٌ مقررات قانوني مربوطه را ذكر نفرموده اند اين مقررات قانوني كدامند؟ ظاهراٌ استنباط حقوقي خويش را حمل بر مقررات قانوني فرموده اند . ثانياٌ‌از مواد 320 و322 مطلبي به نفع استدلال نگارنده محترم بدست نمي آيد،‌ بلكه از ملاك آن همچنانكه دراصل مقاله ذكر شده است مي توان در جهت عكس نظر ايشان استناد كرد ، ضمن اينكه ِآن مواد در مقام تعيين اشخاص مسؤول در مقابل صاحب مال ونهايتا‍ٌچگونگي تقسيم مسؤوليت بين چند نفر غاصب است واينكه هر غاصبي مسؤول منافع زمان غصب خود وبعد از آن نمي باشد، مبين لزوم پرداخت عوض منافع طبق نرخ آن زمان نمي باشد وماده هيچگاه در مقام بيان چنين موضوعي نبوده است ، كافي است نگاهي به تفاسير اساتيد مسلم حقوق در اين زمينه بيندازيم . ضمن اينكه ماده 322 در مورد ابراء (بخشيدن) ذمه است .

5- نگارش مقاله ازسوي اينجانب از روي احساس نياز ونقض موجود وباتوجه به مشكلات عملي وتجربي حاصل از پرونده هاي بيشمار در دادگستري ها وصرفاٌ از ديدگاه عدالت خواهي وحق جويي بوده است ، نه اعلام نظر شخصي . بنابراين نظر ناقد محترم مستند به هيچ يك از اصول حقوقي يا قضائي يا فقهي يا حتي نظريات شاذ (نادر وكم طرفدار) حقوقي يا فقهي نمي باشد ويك استنباط شخصي است كه درجاي خود محترم بوده ولي نمي تواند ملاك براي اجراء عدالت كه كارشناسان محترم بايد اعمال كنند با شد .

توضيح آقاي فرامرز زمانی سليمي


اعضاءمحترم هيأت تحريريه نشريه كاشناس


با عرض سلام در ارتباط با نوشته اي تحت عنوان ‹‹نقدي بر مقاله با عنوان مباني تعيين اجرت المثل از ديدگاه قانوني وفني››‌كه در شماره 45 نشريه كارشناس انتشار يافته است . اشتباهات قلمي متعددي توسط نگارنده صورت پذيرفته كه موجب اختلال در مفهوم مقاله شده است . در خواست دارد در صورت تصويب متن زير در اولين شماره جديد انتشار يابد .

استنتاج نهایی


در مقام تعيين ارزش مال معدوم شده با توجه به ماده 317 قانون مدني كه عيناٌ درج مي شود ‹‹مالك مي تواند عين ودر صورت تلف شدن عين مثل يا قيمت تمام يا قسمتي از مال مغصوب را از غاصب اولي يا از هر يك از غاصبين بعدي كه بخواهد مطالبه كند›› تعيين بالاترين قيمت منطبق با اصول وموازين حقوقي است . ليكن در تعيين اجرت المثل ايام تصرف ويا ايامي كه براي صاحب حق مطالبه اجرت المثل ممكن با شد محاسبه اجرت المثل معدل يا متوسط ايام مورد مطالبه قاعده صحيح ومنصفانه مي باشد .